دهان و بینی خود را هنگام سرفه و عطسه با دستمال(ترجیحا) و یا قسمت بالای آستین بپوشانید.

      

در صورت داشتن علایم شبیه آنفلوانزا، با آب و نمک، دهان خود را شستشو دهید.

      

در روزهای اول بیماری تنفسی، ضمن استراحت در منزل، از حضور در اماکن پر تردد پرهیز کنید.

      

از خوردن مواد غذایی نیم پز و خام خودداری کنید.

      

از بيماران مبتلا به علايم تنفسی (نظير سرفه و عطسه)،حداقل يک متر فاصله داشته باشيد.

      

از تماس دست آلوده به چشم، بینی و دهان خود بپرهیزید.

      

مدت شست و شوی دست ها حداقل به اندازه 20 ثانیه باشد و تمامی قسمت های دست (انگشتتان خصوصا انگشت شصت، کف دست و مچ دست)

      

به طور مداوم و در هر زمان ممکن، اقدام به شست و شوی کامل دست ها با آب و صابون نمایید.

      

دهان و بینی خود را هنگام سرفه و عطسه با دستمال (ترجیحا) ویا قسمت بالای آستین بپوشانید.

      

سردرد، تب و مشکلات تنفسی نظیر سرفه، آبریزش از بینی و تنگی نفس از علائم شایع بیماری کرونا ویروس جدید2019 هستند، در کودکان و سالمندان می تواند همراه با تهوع و استفراغ و دل درد باشد.

      
کد خبر: ۵۲۳۹۹
تاریخ انتشار: ۲۷ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۱:۰۳
یادداشت/
«راوی نبرد»
جای دوری نمی‌روم، بیست سال است که هر روز در «راهیان نور» هستم، «راوی نبرد» گرچه با سرفه‌هایش روی اعصاب است اما هست، و از این بهتر چه می‌شود!

آوای خزر - آزاده بابانژاد: خدای من! سالهاست که پای دلم هوایی سرزمین‌های جنوب می‌شود، چه کنم که این بیماری لعنتی دست بردارم نیست، نفسم را می‌گیرد اما ذوقم را نه، دلخوشم به عکس‌ها، به شعرها، به روایت‌ها، و می‌نویسم با عشق از این سرزمین مقدس، از این رویای شیرین، از راهیان نور، از جلوه‌های عشق، از راویان دشت و «طور»، از چشم‌های پُر اسرار، و از دلهای بی‌قرار.

به رسالتم می‌اندیشم، به این راه بی‌پایان، به این فرصت باشکوه، در این زمانه‌ی تاریک و حساس. در این فصل «تبیین».

کوله‌پشتی تجربیاتم را برداشته‌ام و کفش و لباس مناسب برای یک پیاده‌روی در عمق مناطقی به رنگ فداکاری و جانبازی را پوشیده‌ام. پلک‌هایم را برای لحظاتی روی هم می‌گذارم و آهسته می‌گشایم.

از لابلای نیزارهای روزمره‌گی راهی به بیکران یک واقعیت ناتکرار یافته‌ام، اینجا چقدر جلال و جبروت دارد. فکرم مشغول بچه‌های کاروان است با آن پرچم‌های رنگارنگ که در باد می‌رقصند.

شیفته‌ی آن شور و غوغای بی‌اندازه‌شان می‌شوم، آن حجاب و حیای عفیفانه‌شان، آن ذکرهای عاشقانه‌شان و بیشتر به آن خلوت معصومانه‌شان. چه‌قدر تصاویر گویا هستند.

همینطور که شعر «جامه‌ی مقتول» نیما ذهنم را قلقلک می‌دهد، نگاهم را از صفحه‌ی سفید بر نمی‌دارم تا زمانی که واژه‌ها به "گل‌واژگی" برسند.

ناگهان حواسم با سرفه‌های «محمدعلی» پرت می‌شود. می‌گویم: همیشه سر بزنگاه سرفه می‌کنی. او اما سکوت می‌کند، می‌داند که عصبانیم.

با خودم گفتم: اصلا اصل موضوع همینجاست، چرا راه دوری بروم؟! «محمدعلی» جنگ و جبهه دیده و بارها و بارها برایم از آن روزهای حماسه گفته است. ترکش‌های دست و پایش هم حقایقی را در سکوت، فریاد می‌زنند! از این بهتر چه می‌شود؟

راستش را بخواهید، صدای سرفه‌هایش بدجوری روی اعصاب است اما همچون آهنگ بیست‌ساله‌ای است که هر روز در خانه‌مان طنین‌انداز می‌شود. البته فقط همین نیست؛ قرص‌های خواب و مسکّن و آرام‌بخش مانند تنقّلات ساده در خانه‌ی ما «پخش و پلا» هستند و من چقدر حرص می‌خورم از این مشت‌مشت خوردنی‌های نامیمون که محمدعلی هر روز بالا می‌اندازد!

گاهی ولی انگار نفسش تمام می‌شود و جان به‌لبش می‌رسد و خودش می‌گوید که در راهروی مطب بارها دنبال "قبله‌نما" بوده است! چون دیگر توان نداشت برای ماندن!

گاهی که دلم می‌خواهد برگی از دفتر خاطراتش را برایم از حفظ بخواند، پشیمان می‌شوم، آخر یا یک کتاب می‌شود یا جدول معما! و من چقدر زود خسته می‌شوم!

او برایم از کوه و دشت و دخمه، از سنگر و غواص‌ها می‌گوید، از کربلای پنج و، شب‌های سرد و، از گرما می‌گوید. خودش هم غواص بوده در آن جوش و خروش کارون.

پای صحبتش که می‌نشینم؛ می‌دانم که از ذهن خسته‌ی او «سردشت» و «شوش» و «اهواز»، و آن روزهای ایثار، هرگز دور نمی‌شود.

«محمدعلی» راوی نبرد است با درجه‌ی دریادلی، هنوز هم پس از سال‌های سال عشق جبهه دارد. و من بیست سال است که اینگونه در «راهیان نور» شرکت می‌کنم و یک «راوی نبرد» را در کنارم دارم، اما خودمانیم؛ «شنیدن کی بود مانند دیدن»؟!

روزی با «راوی نبرد» به «راهیان نور» سفر خواهم کرد. انشاا...

انتهای پیام/۱۰۰۱/

نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین ها
پربحث ترین ها
آخرین اخبار